اول تو ضیحاتی در مورد داستان میدم__نقش های اصلی عبارت اند از : مروارید *مادر مروارید(حمیده خانوم ) * پدر مروارید (حسن آقا) * خواهر بزرگ تر مروارید ( مریم)*برادر کوچکتر مروارید ( مهران ) * دوست صمیمی مروارید ( هلن ) * هم کلاسی مروارید ( فاطمه)* . نقش های اصلی داستان بودن ^ راستی باید واسه ی کنار هم بودن کلملت منو ببخشید چوون سرعت نت پایین بود صبر نکردم تا صفحه کامل شه . پس هر یه دونه از این علامت ها (^) کلمه ها رو جدا میکنه ^خوبــــــــــــــ داستانـــــت شروعـــــــــــ میشهـــــــــ
^مروارید ! مروارید کجایی دختر برو گوشی رو وردار ^ _ الان ور میدارم صبر کنین واسم ایمیل اومده _ از دست این دختر من چی کار کنم از صبح تا شب پای رایانست * _ بعععله : سلام مروارید منم هلن . امشب تولد فریماست . میای دیگه ؟؟ ^_ معلومه که میام . ساعت چند هست حالا *_ساعت پنج بعد از ظهر تا 11 شب *_ خوب پس زیاد نیست *_ لباس چی میخوای بپوشی مروارید ؟ *_ اون لباس قرمزه که تولد خودم پوشیده بودم *_ آره خیلی بهت میاد . کاری نداری *_ نه خدا حافظ *_ مروارید کی بود *_ هلن بودش . امشب تولد دوستمه . میخوام برم . ساعت 5 تا 11 شب *_ چه خبره . مطمعنم پدرت اجازه نمیده بری . راستی چه لباسی میخوای بپوشی *_ اون سارافون قرمزه با اون شال حریر *_ دختر اون لباس واسه اون جور جاها خوب نیست . یه بلوز و شلوار خوبه . *_ نه خیر نمی خوام بی کلاس باشم . اه !!*_ هر جور خود دانی ولی واسه خاطر خودت میگم . یه خورده این حجابتو حفظ کن ^^^
لطفــــــــــــــــــــــــــــــا نظــــــــــــــــــــــــر بدیـــــــــــــــــــــــــــد
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
حجاب به معنای پوشیدن چادر نیست.بلکه به معنای پوشیدن سالم است . .::: مقام معظم رهبری :::. امیدوارم لحظات خوشی را در این وب سپری کنید .
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
آیا از وبم راضی هستین ؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی